انتظار
17 آذر 1393 توسط محب زاده
دلــــ♥ـــم گرفتــ ه آقا…
یاابالحسن دلــــ♥ـــم گرفتــ ه مولای خوبم…
.
.
اونقدر داغونم که می ترسم به جرم ناامیدی در درگاه خــــدا محکوم بشم…
اونقدر حرف برای گفتن دارم
ولی شرمــــم میشه در برابر غم وغصـه شما لب از لب باز کنم و شکایت کنم…
ولی خب دلخوشم به اینکــه شما میـــــدونی چی کشیدم چی خواستم و چی دارم…
دلـــ♥ـــم گرفتــ ه مولا جان…
دلـــ♥ـــم گرفتــ ه..
.
.
دلم گرفتــ ه بیشتر از همیشه…
آقا جان فقط به خاطر وجود شما دلخوشم…
جوابم را بدهید خیلی محتاج صدای شنیدن صدای گرم شما هستم
ولی افسوس که گوش هایم قدرت شنیدن ندارند…
.
.
مولا شما بگویید چه کنم…
بریدم…
.
.